امروز وقت اول دندون پزشکی بود.
یه دندون پزشک جوون که دو سه تا دانشچو هم کارای اولیه رو براش انجام میدن. خیلی خیلی خیلی سریعتر از آمل اینجا دندونو درست میکنن. شاید یک سوم زمان. باورم نشد وقتی گفت پاشو. من به خاطر صدتا دندونی که پر کردم و عصب کشی کردم میدونم که مراحلش چطوره. از بیحسی زدن تا بازکردن دندون و درآوردن ریشه و پانسمان رو تو یه ربع جمع کرد.
اثر مدرنیته و صنعتیشدن رو در پزشکی بوضوح دیدم. چون سرش شلوغ بود وقتاش همش مال ۲۰ روز بعده. این یعنی هرچی سریعتر انجام بشه بعدی زودتر میاد. و این خیلی عجیب بود. نمیدونم ولی چرا نگرانی ندارم که بد کارشو انجام داده باشه، شاید چون خودم هم بودم سریعتر و با جزییات یکم کمتر انجام میدادم.
اما خوب این سری دندون پزشکی رفتنم یکم حس بهتری داشت نسبت به دفعات قبل:
۱. هندزفری گذاشتم. همون اولش گفتم بهش که من به صدای مته حساسم و حس بدی میگیرم. اینکه دندونو میلرزونه حس بدی میده. اگه بشه هندزفری بزارم. اونم خیلی پایست. دکتر واقعا پایه بود. گفت اوکیه. منم مونده بودم خوب کدوم پلی لیست رو برای درد دندون بزارم. با خودم گفتم اگه متن دار باشه اذیت میشم. یعنی تمرکزم باید هم روی متن باشه هم روی ملودی و سازهاش، سخت میشه. پس شد بی کلام. اما فاز بیکلام داخلی و سولونوازی سازهای خودمون بود. قاسم رحیمزاده گذاشتم و چی زد عراقی رو. خیلی چسبید. همین یک ربع خیلی چسبید. تهش هم که محمد موسوی اوجی زد، زدنی. لذا بردیم. حقیقتا خوب نی میزنه موسوی.
۲. دندون پزشکی مخارجش بالاست. خیلی هم بالاست. به نظر من مهندس نامردیه اینقدر بالا بودنش. تمام دفعات قبلی که رفتم دندون پزشکی مصیبت مالی داشت. همش. چقدر هم فشار به پدر میومد. این سری اما فرق داشت. یارو میگفت ۱ دونه من میگفتم ۲ تا. میگفت ۲ جلسه میگفتم بکنش ۳ جلسه. حس خوبیه که مشکل مالی نیست و به همه همه کارای دندونم میرسم.
۳. وای وای وای وای. نی زدن وقتی لب و زبونت بیحسه یک دنیاست. نمیدونم چطور میشه این حسو ذخیره کرد. ولی اگه میشد روزی ۱۰ بار دوس داشتم این حسو داشته باشم و تو خودم ایجادش کنم. خیلی شاخه. صدا خودش میاد. نه جای لب نه فرم دهن هیچی دست خودت نیست. چون لب و اون تیکه زبونت که میخای باهاش بزنی بی حسه. پس میشه همینیه که هست. حالا بشین بزن. اصلا چه حالی میده. لب بیحس بعد دندون پزشکی رو دوس نداشتم الان اما عاشقش شدم.
۴. خوب لب بیحس باشه کار دیگهای که متاسفانه حال میده سیگار کشیدنه. لامصب چیه این فوتبال اصلا؟ وقتی میزاری رو لب نه سنگینیشو حس میکنی نه هیچی. اصلا حسش نمیکنی. بعد ناامیدانه پک میزنی و حس میکنی که قاعدتا نباید کار کنه. اما کار میکنه. دود رو میگیری اما چون لبت خوب چفت و بست نمیشه باعث میشه دود یکمش ییاد بیرون. همیش خیلی باحاله. و بعد که میدی پایین اثر میکنه. اما این اثر یه فرقی داره. مقدمات کمی اذیتکننده قبلشو نداره. مستقیم میره جایی که باید اثر کنه. سیگار با لب بیحس خیلی حال میده. و سیگار و نی پشت هم دیگه طوفانه. الان که شرکت کسی نیست و ساکته و صدای تیک تیک ساعت اتاق کار داره میاد این یاد آهنگ دایان افتادم: سیگار و صندلی و تیک تیک ساعت
من از دندون پزشکی نفرت داشتم از بچگی. آمپول و مته و سر و صدا و دهن باز نگه داشتن و ... اما این حجم نفرت من کم کم به یک علاقه آزاردهنده تبدیل شده بود. آخرا دیگه دوست داشتم برم. ولی همچنان متنفر بودم. اما فراری نبودم دیگه. نمیدونم چرا؟ این سری ذهنم عوض شد. یه دندون عقلو باید جراحی کنم و یکی ایمپلنت. باقیش روکش. چه شود لب و دندان من بعد این. راحت میشم. راحت غذا میخورم. راحت شیرینی میخورم. واقعا سخت گذشت این مدت. حالا چه شود.
اما خوب این تحمل درد دندون خیلی خوب بود. خیلی. صبور بودن منو شاید چندبرابر کرد. و جذابشد.
پ.ن: تا بی حسی هنوز هست بریم یه دشتی بزنیم که هیچ دستگاهی برای من دشتی نمیشود.
پ.ن۲: خوب تا بی حسی هست، زندگی باید کرد. سر به سر بدن رو دود کنیم
پ.ن۳: تسکهای هفته بعد رو دربیارم. پر انرژی، انرژی به بچهها هم منتقل میشه. اگه برای تسکا وقت بزارم و خوب تعریفشون کنم قطعا بهتر اجرا میشن.
پ.ن۴: ماکان یک دنیا اثرگذاری رو منه. شاید خیلیا اینو ندونن. اما من از دیدن رفتارای ماکان درس زیادی میگیرم. برادر عزیزم.
پ.ن۵: انقدر مغز رو به فضا بردیم که نگاهمون کلا به سرانجام شد. کمی روزمرگی کسی رو کشته تا حالا؟
پ.ن۶: بابا رفته آمل، بیشتر باید برم خونه. کارو خونه رو چطور هندل کنم همزمان؟ خدای من؟
پ.ن۷: ترجیح میدم ریسک انتخاب «انسان خوب ناموفق» رو بپذیرم. گرچه به نظرم منطقی نیست اما اگر کمی به سرانجام بیشتر توجه بکنی میبینی اتفاقا منطقی هم میشه.
پ.ن۸: بخشی از ذات من ولی پینوشت ۷ نیست. اینو نمیدونم چیکار کنم. باید به جنگ درونی برم.