امتداد پردگیانی از باغ سکوت

امتداد خروشان دریدن پردگیانی از باغ سکوت من

امتداد پردگیانی از باغ سکوت

امتداد خروشان دریدن پردگیانی از باغ سکوت من

باید مطمئن می‌شدم افردای که اینجا میان کمتر منو میشناسن. حال و حوصله جواب دادن به اینکه چرا فلان‌جا فلان‌جور نوشته شده نبود.
این خود خود منم با کمترین ناراحتی از عواقب قضیه

آخرین مطالب

  • ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۳۲ Mate
  • ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۰۹ لحظه

۲۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

همیشه اولین‌ها جذابن.

امروز برای اولین بار یک نفر چند خط تو خاطرات روزانه من نوشت:
طبیعتا باید کسی بوده باشه که من این اجازه رو بهش بدم که اینقدر نزدیک بشه، حاج علی


دید دارم خاطره مینویسم اومد نشست کنارم و من معذب شدم یکم اولش که نکنه بخونه. لپ تاپو گرفت ازم و شروع کرد نوشتن و اونجا بود که فهمیدم پرایوسی اصلا بین ما تعریف نمیشه :))


نوشتش این بود: «ساعت ۶ بود که علی اومد شرکت و گفت پاشو بریم سریعتر که دیره یه دنیا غم رو باید با ***** و شام بشوریم ببره»


سانسور میکنم چون نمیدونم راضیه که روزی کسی بدونه چی گفته یا نه. از دید من که مشکلی نداشت بمونه. ولی نمیخام بهش بگم آدرس وبلاگمو فعلا و ازش اجازه بگیرم.


اولین‌ها همیشه جذابن. اونم اولینی که احتمالا خیلی پیش نیاد دوباره.


پ.ن: 

درنده
۱۸ دی ۹۷ ، ۲۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ترک مال موتوره

حاج فضل‌الله گته مرد نوم کله ونه دی هاکنه


وسس

درنده
۱۸ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چرا هر خلافی که حرف «ج» یا «ش» توشه رو من اینقدر پرتکرار انجام میدم.

چرا من از شر اینا خلاص نمیشم؟ 

خیلی دیگه زیاده، خیلی

درنده
۱۷ دی ۹۷ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مطالبی که شب امتحان 2 سال پیش به ذهنم رسید و گذاشتمشون تو استیکی نوت ولی تا الان سمتشون نیومدم، البته یه ۳۰ درصدیش رو بعدا ظاهرا اضافه کردم. بعیده این همه مطلب تو ذهن من جا شده باشه اونم تو یه شب:


- حادثه پلاسکو

ما بودیم چه میکردیم

گناه اون آتش نشان ها چیه؟

درنده
۱۵ دی ۹۷ ، ۲۰:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سریع باید گفت و برگشت سر کار


از استیت کاری بینهایت راضیم. برگشتم به مرتضی چابک و پرانرژی و سرشلوغ سابق. البته از جنس متفاوتش. ازون جنسایی که میدونی سرشلوغیت دست خودته و وقت بزاری هندل میشه و همشون خورده تسک هستن. نه ازین گنده‌هایی که هرکدوم ۳ ۴ ماه طول میکشه. بدقلق هم هست. 

این منو راضی میکنه. البته اینکه کارهای قبلی و بدقلق رو هم طبیعتا خودم باید انجام بدم یکم سخت‌تر میکنه کارو اما من میدونم که کارهای سخت همیشه اول مال منه و اینکه رنج بزرگی که میکشم اثرات خوبی در من داره.


۲ اتفاق خوشحال کننده امروز:


۱. بالاخره یکی ایده منو زد. ایده خاطره نوشتن. اینکه یه نرم‌افزاری باشه بهت اجازه بده خورده خورده خاطره بنویسی. یعنی خاطره یه روزت میشه مثلا ۹ تیکه که هر تیکش تو یه بازه زمانی نوشته شده در اون روز. اینجوری خیلی قشنگ‌تره. قشنگ مسیرو نشون میده. من اینو چندباری به انگلیسی به چندتا اپ فرستادم که پیادش کنن ولی کسی جدی نگرفت. امروز دیدم این برنامه‌ای که نصب کردم خودش داره. کلی حال کردم. مجدد خاطره نویس قهاری شدم. البته که هنوز فاصله دارم تا اوج و صدای مغزم که مینوشتمش هنوز جوندار نیست. اما خوب همونه تقریبا.


۲. من در یک روز چندتا چیزو خریدم که باورم نمیشد همه اینا رو یه جا بخرم. یه هارد ۲ ترا، یه پاوربانک ۱۰هزار میلی آمپر، یه سر شارژر اپل و هاب پورت‌های یو اس بی سی برای مک.
خدایا واقعا شکرت، خوب هوای مارو داری، راضیم در کل. کی فکرشو میکرد به اینجا برسم که این خریدا اینقدری برام اوکی باشه که جعبشونو باز نکنم و به کارام برسم تا بعد تایم کاری. 


خوب بزرگ و منطقی شدم. راضیم. احسنتم. آفرین. البته که این حرکت آخر یکم ریا هم داشت. ولی خوب کسی ندید. اما برای خودم یه ریای ریز داشت. اون خالص خالص خالص نبود :))‌ خالص‌ترین حالت من که اینه ملت حق دارن بهم تیکه میندازن :))))


پ.ن۱: برگردیم سر کار که خیلی شلوغه سر

پ.ن۲: و غم؟ اشک چی؟ من و تو؟ احسنت

درنده
۱۵ دی ۹۷ ، ۱۷:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برتراند راسل یک جمله جذابی داره:

هرگونه دانشِ قطعی علم است و هرگونه عقیده‌ی جزمی که از حدود دانش قطعی قدم فراتر بگذارد به الهیات تعلق دارد. اما میان الهیات و علم برزخی نیز هست نامکشوف برای هر دو و در معرض حمله‌ی هر دو جانب؛ این برزخ همان فلسفه است.


من هر بار که اینو میخونم یک چیز دیگه ازش متوجه میشم. یک جمله شبیه این که درواقع هیچ ربطی به این نداره. چیزی که من با خوندن این متوجه میشم اینه:

هرگونه داده قطعی از جنس «گذشته» است و اکثریت دیر یا زود آن را می‌دانند و هرگونه داده غیرقطعی از جنس «آینده» است و به ان تعلق دارد. اما میان گذشته و آینده برزخی نیز هست نامکشوف برای هر دو و در معرض حمله‌ی هر دو جانب، این برزخ همان شهود است. و شهود یعنی تحلیل داده‌های گذشته و درآوردن روند آن تا کنون و حدس اینکه در آینده به کدام داده غیرقطعی نزدیک‌تر خواهیم بود.
هیچ قسم و آیه‌ای برای تحلیل اینکه چرا این احتمال محتمل‌‌تر است وجود ندارد. شهود همچون حس از جنس ایمان است. اولی مبتنی بر منطق و دومی مبتنی بر احساسات. هر دو پاک و خالص و انسانی‌اند. اما شهود مظلوم‌تر است. کمتر درک می‌شود. چون قاطعیتش زیاد است و برنده. رک و خروشان. صیقلی اما بسیار سفت و سخت. و من ساکن این برزخم.


پ.ن: شهودم به کار بسیار مثبت شده است. بسیار. با انگیزه و عالی. اتفاقات مناسب و بسیار آموزنده‌ای برای من رخ داده. 
پ.ن۲: 
پ.ن۳: یا عرفان خیلی درست می‌گفت یا خیلی خیلی نادرست. اگر درست بگه من سر بلند کر نیستم. 
درنده
۱۴ دی ۹۷ ، ۱۳:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اینکه شبها با علی هستیم تا دیروقت صدای خانواده رو درآورده.

بودن با علی فواید فراوانی داره، بهترین دوست و برادر و مشاور نسبت به من و من هم همینا نسبت بهش

اما خوب بدی‌های این مساله چیه؟

اگه بخام خوبیاشو بگم که یک عمر باید بگم ولی بدیاش چیاست؟

۱) به مطالعه نمیرسم. باورکردنی نیست من ماه‌هاست کتاب نخوندم. مجله سیاسی هم نخوندم. هیچ چیز چاپی نخوندم. باورکردنی نیست.


۲) من بدون حرف و حدیث نی کم تمرین میکنم. بدون حرف و حدیث. یعنی فاجعه. خوب یا نباید برم یا باید مثل آدم برم. شبی ۱ ساعت وقت ندارم من؟


۳) نمیرسم بنویسم. خوب نمیرسم بنویسم. بارزترین جیزی که نمیرسم خوب بنویسم خاطرات روزانست. با این سبک نوشتنش نوشته نشه بهتره. نمینویسم دیگه فعلا تا یک فکر نهایی بکنم.


۴) تمرکز روی مسائل کلان ندارم. بالا بریم پایین بیایم من موقع خلوت خودم تصمیمات نهایی رو میگیرم. چون مرور برخی پایه‌های تصمیم‌گیریم اینقدری شخصی و عجیب و غریبه که نمیشه با ملت مطرحش کرد. نمیفهمن. یا بهم میگن تو دیوونه‌ای یا چقدر فلانی. من وقت ندارم خلوت کنم جز قبل خواب. و خوب قبل خواب کی به کار فکر میکنه که من دومیش باشم؟ طبیعتا ذهن آدم هزارتا جا میره جز کار.


۵) همیشه یادم باشه که مورد ۵ رو نمیشه گفت. چال میشه بین من و علی.



ولی خوب یک اتفاق خوب این مدت‌ها بعد از اومدن عمو حبیب، عکاسی‌کردن بیشترم بوده. و جالب اینکه بالاخره از فاز فقط سیاه سفید اومدم بیرون. و اینکه چقدر مغزم بیشتر کار میکنه برای ادیت و کپشن‌گذاری.

اینم آخرینش. باهاش حال میکنم. زمان و مکان گرفتن عکس رو نگیم قشنگتره اما زمان و مکان ادیتش: ۱ ژانویه ۲۰۱۹ - اتاق خواب
با کپشن «هبوط»


درنده
۱۱ دی ۹۷ ، ۱۲:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مطلب جالبی از سایت ویرگول، لذت بردم سر صبح


 http://vrgl.ir/rZqNY 


برای فکر کردن باید عرق ریخت

برای فکر کردن باید تمرین کرد مثل یک فوتبالیست. من شنیده‌ام، یکی از ستاره های فوتبال دنیا برای این که خودش را آماده نگه دارد، روزی هشت ساعت تمرین می‌کند، ما تلاش و تمرینی برای فکر کردن در زندگی خود کرده‌ایم ؟ اگر برای فکر کردن عرق بریزید، فکر کردن را یاد خواهید گرفت و الا نمی‌توانید فکر کردن را بیاموزید. برای فکر کردن نباید تنها مطالعه کرد، بلکه باید مهارت اندیشه را نیز به کار گرفت. اتاق فکر مکانی است برای تمرین فکر کردن و عرق ریختن در راستای اندیشه. هر وقت در یادگیری تفکر احساس درد کردید بدانید تازه عضلات فکری شما در حال رشد است.

درنده
۰۹ دی ۹۷ ، ۱۰:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

متن این آهنگ رو به ایمیل خداحافظی ممد فرستادم. برای منی که نوشتن تفریحمه مفهوم «زاپاس» خیلیه.

الان وسط کلی نوشتنم. بی پی و ... ولی بازم این آهنگه که زاپاسه.


شنیدمش یک بار و فهمیدم این آهنگ والسلامه. Top 5


درنده
۰۸ دی ۹۷ ، ۱۸:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه بار اینکارو کردم

۲ سال پیش، یه فهرست از جیزایی که باید بنویسم درست کردم و هرگز درموردش ننوشتم. انگار همین عنوان کردنشون باعث شد از ذهنم برن. اون شب شب امتحان بود و واقعا جا نداشت نوشتن. اما دیگه بهشون فکر هم نکردم. چندباری خودنمشون ولی انگار اصلا هیچ حسی نسبت بهشون نداشتم.

اما یه بار دیگه تست میکنم


۱) نوشتن درمورد اون دیدار با آرمان رهبر

۲) نوشتن درمورد بچه‌هایی که اومدن پولشونو بگیرن و اونایی که نیومدن و تجلیل از کسایی که نیومدن

۳) نوشتن درمورد جمهوری اسلامی و تحلیلی که از روابط خارجی و داخلیش دارم

۴) نوشتن درمورد اینکه الکی قول ندیم رسوایی پیش بیاد بعدش

۵) نوشتن درمورد فشار کاری


امیدوارم اینا با بیانشون از ذهنم نرن. اگه برن من به یه داروی قوی دست یافتم. ببینیم بلوغ این چندسال چه تاثیری روی این مساله گذاشته

درنده
۰۷ دی ۹۷ ، ۱۹:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر